
پیامهای عاشقانهی پدرکلانها و مادرکلانها در گذشته
عشق در دوران گذشته بر بنیاد پاکی و صداقت استوار بود. از این رو عشق ها دوام زیادی داشت و به اصطلاح پخته و کانکریتی بود. هیچ طوفانی قادر نبود تا چتر مهر و محبت عاشقان را از بیخ و بن بر کند. چون در عشقها صداقت بود و جایی صداقت باشد، خیانتی نیست. با آن که در گذشته مثل امروز سهولت در فرستادن پیام در عشق و عاشقی نبود، اما عاشقان عشق را با تمام مشکلات و مانعهایی که سد راه شان قرار میگرفت شیرین میپنداشتند.
بیشتر این عاشقی ها در دوران نامزدی به وقوع میپیوست. چون نامزدها اجازه نداشتند همدیگر را از نزدیک ببینند و یا با هم گشت و گذار کنند از این رو عاشق بیچاره از راههای خیلی دشوار نامه را به نامزد یا به اصطلاح معشوقهاش میفرستاد. گاهی بهطور پنهانی معشوقهها بالای بام خانه کشک میدادند تا نامزد شان به حویلی بیاید یا نامههای شان را به دست کودکان به یکدیگر میفرستادند. معشوقهها به خصوص مردان، کودکان را میگفتند: «بگی بچیم امی قاغذکه به خاله جانت بتی باز برت نخود میخرم.» کودکان هم از بابت وعدههای چرب و نرم نامه را میبردند. در بین نامهها هم بیشتر دوبیتیها و چهار بیتیهای عاشقانه مینوشتند. نمونههایی از دوبیتیهای عاشقانهی عاشق و معشوقههای قدیم:
«مه قربانت شوم او یار جانی
گذشت از مه و تو عمر جوانی
اگر از حال من باشی خبردار
دل سنگت بسوزه بر من زار»
یا
«اگر افسانهام کردی تو کردی
اگر دیوانهام کردی تو کردی
مرا میگن چرا دیوانه گشتی
اگر دیوانهام کردی تو کردی»
یا
دلدار به من گفت: چرا غمگینی؟
در قید کدام دلبرک شیرینی
بر جستم و آیینه به دستش دادم
گفتم که در آیینه کی را میبینی»
یا
«مه قربان سر دروازه میشم
صدایت میشنوم ایستاده میشم
صدایت میشنوم از دور و نزدیک
مثال غنچهی گل تازه میشم»
بعضی وقتها اگر دختر، زیر بار ظلم مادر اندر میبود و اجازه بیرون برآمدن از خانه و دیدن یار را نمیداشت، عاشق از دل پر سوز در نامه چنین مینوشت:
«الا دختر سفید و لاغر هستی
سرت عاشق شدم بی مادر هستی
سرت عاشق شدم ولا و بالله
به دست ظالمان کافر هستی»
یا
«درخت گل به دریا سایه کرده
دو تا بلبل میانش خانه کرده
کدام ظالم زده در بال بلبل
که بلبل تا قیامت ناله کرده»
برای وصف لباسهای یار این دوبیتیها را مینوشتند:
«الا دختر مپوش کالای سیاه را
به جلوه میکشی ظالم تو ما را
به جلوه میکشی خون دار میشی
جوان هستم ببین روی خدا را»
یا
«لباس نقره در بر داره یارم
که بوی مشک و عنبر داره یارم
نشانی از لباس او بگویم
سفید و سبز و احمر داره یارم»
زمانی که از بیمهریهای یار به ستوه میآمدند، عاشقان این دو بیتیها را میفرستادند:
«الا یار جان گل دستی تو داری
دو ابروی کمند پیوست تو داری
سرت عاشق شدم رحمی نکردی
چطو کافر دل سختی تو داری»
یا
«گل من قارو کرده با کی گویم
مرا بیمارو کرده با کی گویم
زده خنجر میان سینهی من
مرا بیمارو کرده با کی گویم»
زمانی که فقر و ناداری مانع به وصلت رسیدن عاشق و معشوق میگردید. بعد عاشق این دو بیتی را به معشوقهاش میفرستاد و گوشزد میکرد که نسبت به همهی غمها، غم جدایی یار پریشانش ساخته است:
« الا یار جان دو درد آمد به یکبار
غم نیستی ره نالم یا غم یار
غم نیستی ره پروایش ندارم
مرا کشته غم یار وفادار»
تعداد این چنین شعرها بسیار زیاد است و نمیتوان همهی آنرا در این نوشته جا داد. اما چیزی که از این نوشتهها میشود استنباط کرد، آن این است که عشق باید واقعی و محکم باشد.